جدول جو
جدول جو

معنی ترجمان دادن - جستجوی لغت در جدول جو

ترجمان دادن(گُ دَ)
تاوان دادن:
گفتمش افراسیاب تیغ و گشتم منفعل
خواندمش نوشیروان عدل و دادم ترجمان.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ سَسْ تَ)
تاوان داشتن:
کار بر قانون ساقی کن در ایام بهار
ترجمان داری، نهی گر بر زمین پیمانه را.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ)
حکم کردن. امر دادن به کسی:
نگه کن کنون تا چه فرمان دهی
نیاید ز فرمان تو جز بهی.
فردوسی.
بدو گفت هرگه که فرمان دهی
به گفتن زبان برگشاید رهی.
فردوسی.
صاحب دیوان فرمان چنین داد و ندانیم که تا حال وسبب چیست ؟ (تاریخ بیهقی).
مرا رسول رسول خدای فرمان داد
به مؤمنان که بدانند قدر فرمان را.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 118).
به آزار فرمان مده بر رهی
که باشد که افتد به فرماندهی.
سعدی (بوستان).
هر آنکس که گردن به فرمان نهد
بسی برنیاید که فرمان دهد.
سعدی.
، اجازه دادن. رخصت دادن:
گدای کوی تو خاقانی است فرمان ده
که این گدای تو را داغ پادشاه نهم.
خاقانی.
که گر فرمان دهد شاه جهانم
بگویم صدیک از چیزی که دانم.
نظامی.
به دستوری حدیثی چند کوتاه
بخواهم گفت گر فرمان دهد شاه.
نظامی.
، مسلط ساختن. حکومت دادن:
به دین پاک و دل نیک و اعتقاد درست
خدای داد تو را بر همه جهان فرمان.
فرخی.
رجوع به فرمان شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ دَ)
مقرر شدن. مفسر شدن. شارح شدن. بیان کننده شدن:
جهان چو مادر گنگ است خلق را و تو باز
بپند و حکمت از این گنگ ترجمان شده ای.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَشْ کَ دَ)
برتری دادن. فضیلت نهادن. برتر شمردن. مزیت دادن. تفوق دادن. ترجیح دادن. افزون شمردن. افزونی دادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از رجحان دادن
تصویر رجحان دادن
فضیلت نهادن، برتری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
دستور دادن حکم کردن امر کردن فرمودن توضیح این مصدر بدون حرف اضافه (او را فرمان داد) و با حرف اضافه (باو فرمان داد) استعمال شود: اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش و گر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش. (معزی. 424)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
للقيادة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
Decree, Ordain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
décréter, ordonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
decretar, ordenar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
宣言する , 命じる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
حکم دینا , حکم دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
ঘোষণা করা , আদেশ দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
ประกาศ , สั่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
kutangaza, kuamuru
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
ferman etmek, buyurmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
לצוות , לצוות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
法令 , 命令
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
декретировать , приказывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
명령하다 , 명령하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
mengesahkan, memerintahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
decreteren, bevelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
decretare, ordinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
decretar, ordenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
декретувати , наказувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
dekretyzować, rozkazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
verordnen, anordnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمان دادن
تصویر فرمان دادن
आदेश देना , आदेश देना
دیکشنری فارسی به هندی